قصه پردرد
گفته بودی که مریضی تورادرمان نیست
این الفبای غم است وبرغمم پایان نیست
این قصه پرازمصرع ویرانی ماست
رازعریان دلم بردگران پنهان نیست
بعدتوهرشب وهرشب خاطرم بارانی است
کبک وامانده به کولاک چنین لرزان نیست
درفراقت این سینه ی پردردبسوخت
همچواین سینه ی من خرابه ای ویران نیست
دیدگاه دیگران (بدون دیدگاه)...
یک نظر بنویسید